ازخاطرعزیزان ، گردون سترد مارا
هرکس به یادِ مابود ، ازیاد برد مارا

خوبان گنه ندارند ، گریادِ ما نکردند
چون شعر ِبد ، به خاطر ، نتوان سپرد مارا

بااصل ِکهنۀ خویش ، دلبستگی نداریم
آسان توان شکستن ، چون شاخ ِترد مارا

ما برگهای زردیم ، افتاده برسر ِهم
درقتلگاهِ پاییز ، نتوان شمرد مارا

سرجوش ِعمر ِخودرا ، چون گل به باد دادیم
درجام ِزندگانی ، مانده ست دُرد مارا

کودک مزاجی ِما ، کمترنشد زپیری
بازیچه می فریبد ، چون طفل ِخرد مارا

گردون چودایۀ پیر ، بی مهربود و بی شیر
شد زهرخردسالی ، زین سالخورد مارا

باقی نماند ازما ، جزمشتِ استخوانی
ازبس که رنج ِپیری ، درهم فشرد مارا

چون شاخه های سرسبز ، ازسرد مهری ِدهر
آبی که خورده بودیم ، در رگ فسرد مارا

خون ِشهیدِ عشقیم ، برخاکِ ره چکیده
پامال اگرتوان کرد ، نتوان سترد مارا

ما قطره های اشکیم ، برچهرۀ یتیمان
چون دانه های باران ، نتوان شمرد مارا

بااین دغل حریفان ، بازی به دستخون است
وز نقش ِکم نمانده ست ، امّیدِ برد مارا

گوجان خستۀ ما ، بایک نفس برآید
اکنون که آتش ِعشق ، درسینه مرد مارا

چون سایه درسفرها ، پابندِ دیگرانیم
هرکس به راه افتاد ، باخویش برد مارا


محمّد قهرمان


اشعار محمد قهرمان مارا ,نتوان ,سترد ,گردون ,مارا محمّد ,سترد مارا ,شمرد مارا ,نتوان شمرد ,گردون سترد منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رویا مگ؛ مجله خبری رئال مادرید Iran Film مطب ایمپلنت تهران|دکتر وحید دهقان yuikyguik دانلود تحقیق معرفی کتاب نقد کتاب دانلود کتاب نویسنده